#به_قلم_خودم روز ها پشت سر هم در گذر است .آرزوها و کارها روبه رویم قد علم کرده اند.
کَأَنَّ آمده اند نفسم را در آنی بگیرند و بروند، همه با هم در پیش رویم جلوه گری و خوش رقصی میکنند . هرکدام خودش را بزرگ تر و مهم تر از دیگری نشان میدهد . ذهنم پر از آشفتگی است ، زمان در گذراست .چه کنم ؟ آیا به هرکدام میتوانم پاسخ مثبت دهم ؟کدام را اول شروع کنم ؟ کاش کسی بود حمایتم میکرد، کمک حالم بود . چقدر سخت است تنهایی جنگیدن با این سپاه عظیم فکر.
همهمه ها زیاد شده است، تمام افکارم دور سرم میچرخند ،به سرعت چشمانم را میبندم . نفس عمیقی میکشم . از درونم ندایی شنیده میشود (من هستم )در حمایت کامل من هستی . پناهت بوده و خواهم بود ،شروع کن .
چشمانم را باز میکنم، صدای( الله اکبر )مؤذن به گوش میرسد . دیگر خبری از سر و صدا ها نیست ،تمام افکارم در آرامش گوشه ایی منتظر نشسته اند تا نوبتشان شود . با خودم تکرار میکنم (وخدایی که به شدت کافیست )
لینک رسپی 👇🏻
https://sarashpazpapion.com/recipe/2877d0389c27447be3a9cbdec93d62fd
...